Last Tango in Paris در مورد دو زن و مَرد است که هر دو، مورد بی مهری واقع شدهاند. یکی از طرف زن سابق که به او خیانت کرده و یکی از طرف کارگردان جوانی که در عشق به دختر مردد است و او را به عنوان بازیچهای میپندارد و...
جهت دانلود فیلم Last Tango in Paris 1972 دوبله فارسی بدون سانسور و با زیرنویس فارسی به پایین این صفحه مراجعه فرمایید.
سکسوالیته سولیپسیست (خدایا من عاشق این کلمه هستم! منظورم solipsist است). موضوع اصلی: آیا از بین بردن تشدید (مرگ) از طریق تمایلات جنسی قابل تصور است؟ آیا رابطه جنسی می تواند یک درمان باشد؟ فیلم درخواستی برای اوج گمشده شماست. همه اش درون است. علاوه بر این، در آنجا می ماند. براندو نیازی به عمل ندارد. همه چیز عادی می شود. مثل آرامش است. من به طرح اهمیتی نمی دهم، هرگز اغلب به داستان فکر نمی کردم. طرح یک نقاب است. مجموعه تجربیات صرفاً ذهنی است. از آنجایی که یک برخورد است. آنها در حال تلاش برای ایجاد مجموعه دیگری از تجربیات هستند که هیچ چیز در مورد یکدیگر نمی دانند. شخصیت براندو (یک پل خاص) نامی نمی دهد. او از هر نوع شخصیتی متنفر است. شخصیت دشمن واقعی شارژ مجدد اوست. اسمش زندانه او مثل یک حضور شیطانی جواب می دهد: "در تمام عمرم 1000000 نام خوانده ام. من به نام نیازی ندارم. من با یک خرخر یا ناله برای یک نام خوب هستم". این امر بر ماهیت غیر انسانی او تأکید می کند. گاهی اوقات، بی رحمی می تواند تشدید را تسهیل کند.
او عمیق نیست. او مخالف احیاء، کلیسا، خادمین، خداست. او نمی تواند آنها را تحمل کند. شاید این انتقام او برای شرم وجودی است که باعث مرگ همسرش شد (صرف نظر از اینکه این خود ویرانگری باشد). او هر یک از مسیرهایی را که می تواند راه را از طریق استقرار در درخشش نام نشان دهد مصرف می کند. او فقط در اتاق خلوت و ساکت با زندگی در تماس است. که ممکن است خلأ باشد که پیش بینی می کند یک اهمیت داده شود. اتاق خالی روح پر نشده اوست. مقرراتی در آن وجود ندارد. به سادگی یک انرژی بی وقفه. اشتیاق آزاد برای همه چیزهایی که او را راضی می کند. مانند رابطه جنسی با یک خانم جوان شگفت انگیز و حساس. بدیهی است که او به طور کامل از بی احساسی مراقبت می کند. رابطه جنسی تحت شکنجه می تواند موثرترین راه باشد.
شخصیت اشنایدر (ژان) برای مدت کوتاهی مانع می شود. او نمیداند چه چیزی باید در یک نقطه بدون مقررات تمام شود: "پس چه باید بگویم و آیا باید انجام دهم؟". او به سادگی از او در سفر استقبال می کند: "بیا روی قایق بزرگ، آبنبات چوبی". مثل این است که بگوییم، "دانستن دقیق کاری که باید انجام شود حیاتی نیست، با این حال با قایق، کشتی بزرگ، جریان داشته باشیم". او مبادله را بر بدن، به بررسی آن متمرکز می کند. او برای ایمان به روح متوقف شد. شاید هیچ وقت قبول نکنه حقیقت اصلی او بدن است. ژان زندگی خود را در جوانی، بی عیب و نقص بودن خود را دوباره به تصویر می کشد. در اینجا، بیعیببودن، عملاً بدون هیچ مشکلی همراه با جنسیت زندگی میکند.
ژان او را فردی مغرور خطاب می کند و حق با اوست. او فردی بیهوده و انسان دوست است. می دانم، او نیمه بهترش را گرامی می داشت. هر چند که ممکن است، او اصلی ترین فردی بود که او در هر مقطعی او را می پرستید. به هر حال، محبت او به او باید غیرعادی بود که او به همه چیز پایان داد. در حال حاضر، او به دنبال هر گونه شیرین کاری بالقوه ای است که زندگی را پایدار کند. او از بهترین هایش استفاده می کند.
توصیه عظیم فیلم این است: توضیح انسانی یک چیز بیعیب است. نمی تواند موفق شود. نمی تواند به مسائل جدی حضور رسیدگی کند. شما بد شانس هستید که محدود کنید. در نهایت همه چیز آشفته می شود. در نقطهای که پایههای زندگیتان ناپدید میشود، وقتی هیچ الهامی ندارید، به این معنی است که مفاهیم معقول (تقلبی) شما تمام شده است. شما باید معتبر بروید. علاوه بر این، این معتبر را نمی توان با دلیل ارائه کرد، که (دلیل) چرند است! عقل نمی تواند با آسیب سازگار شود. نمی تواند با هیچ چیز اساسی سازگار شود. شما باید از روان، تاریخ غم انگیز خود، اردوگاه اصلی تمایلات اجتماعی بی شمار خود بلند شوید. عموم مردم بی تفاوت شما را برای همیشه می کشد. میخوای بری بیرون برای بازسازی خود با پیروی از روشی غریزی. در واقع افراد واقعاً چه می کنند تا خلاء خود را پنهان کنند؟ پل با ازدواج به مادرش اعتراف میکند: «دارو مصرف میکنند، موسیقی مینوازند... از تاریکی میترسند». ما موجوداتی بیگانه و جعلی هستیم. مدام ما متوجه شدیم که چگونه از طریق یک برنامه اجتماعی پاسخ دهیم. این در واقع شما نیستید، این یک روش از پیش تعیین شده برای رفتار است.
نبرد پل به شدت پرمشغله است. در نهایت، او تلاش می کند تا با گرفتن یک خانم دیگر، کمی اتاق خالی خود را درک کند. او مدتی بعد بانوی مرده ساعت را دشنام می دهد، همسر مرده ای که به همین ترتیب لباس زنانه می پوشد. او به شدت اذیت شده است که او آماده نبود جوهر واقعی بانو، جوهر واقعی نیمه بهترش را پیدا کند.
در پایان او برای شخصیت، برای زندگی روزانه در فضای باز با خورشید و گاو نذر می کند. این احتمالاً آخرین پیشنهاد او برای ورود به "عادی" است. "تانگو به عنوان یک آیین". او در این ژست جدید (شاید ساختگی؟) مورد تایید قرار نخواهد گرفت. ژان اخیراً به یک خارجی شلیک کرده است. او با آن بچه جوان و بی تفاوت به وجود تقلبی متمایل شد، که حقیرترین بیان انسان ناتوان است.
در واقع، قرار نیست بانو هر چند دوستش داشته باشد دیده شود.
آیا من درباره بیماری خود صحبت کردم که در فیلم Last Tango in Paris مطرح شده است؟