در سال 2015 نیمی از جمعیت نژاد بشر مرده اند و بازماندگان با داوری وحشتناکی از طرف موجودات بزرگ و بسیار قدررتمندی بنام Angels روبرو هستند. Angels ها قرار بود که روح انسانهای مرده باشند. اما این تفکر اشتباه است و آنها در دنیایی از توازن و سعادت همیشگی زندگی نمیکنند بلکه آنها در دنیای ما زندگی میکنند آن هم با هدف نابود کردن نسل بشر. ماشینهای بزرگ و زنده ای بنام Evangelion برای مبارزه و کشتن این هیولاها ساخته شده، اما این ماشینها وحشی و رام نشدنی هستند و برای اینکه این ماشینها بدرستی کار کنند باید یک خلبان با جنبه های روحی و روانی مناسب پیدا شود. به این منظور در داخل Tokyo درون مرکز فرماندهی سازمانی مخفی بنام NERV نوجوانهای مناسب را برای این کار انتخاب میکند و آنها را برای خلبانی با این ماشینها تمرین میدهد تا آنها بتوانند با Angel ها مبارزه کنند حتی اگر به قیمت از دادن ذهن و روحشان تمام شود Shinji Ikari که پدرش رئیس تیمی در NERV است که Evangelion ها را تولید کرده برای خلبانی یکی از این ماشینها انتخاب شده است. او تحت فشار زیاد وارد مبارزات و حوادثی میشود که چیزی از آنها نمیفهمد و مجبور میشود که برای پیدا کردن شجاعت و قدرت نه تنها برای مارزه کردن با این هیولاها بلکه زنده ماندن به عمق وجود خودش رجوع کند.
جهت دانلود سریال Neon Genesis Evangelion 1995 دوبله فارسی بدون سانسور با زیرنویس فارسی چسبیده به پایین این صفحه مراجعه فرمایید.
بنابراین، مدتی قبل، تمام مجموعههای انیمه حیرتانگیز را در آنجا دیدم و تصمیم گرفتم Neon Beginning Evangelion را تماشا کنم، درست در پی تکمیل FMA Fraternity و Cowpoke Bebop. در حالی که من فکر می کنم NGE به اندازه مواردی که قبلاً به آنها اشاره شد عالی نیست، اما همچنان بدون شک بسیار ساخته شده و واقعاً خواستار است.
می توان ادعا کرد که NGE راه خود را گم می کند، ظرفیت خود را برای درگیر شدن و به دست آوردن از دست می دهد. دیوانه در دو قسمت آخر بدیهی است که می شود. با این حال، این همان چیزی است که هیداکی آنو برای او داشت. من فکر میکنم که او در پایان روز، واقعاً نمیدانست چگونه این کار را تکمیل کند، زیرا او هرگز واقعاً راهحلهایی برای رکود خود نداشت. من او را، واقعا، بسیار دوست دارم. از آنجایی که احساس می کنم چه چیزی را باید بگوید و چه چیزی را باید منتقل کند. من علاوه بر این، ناامیدی را تجربه کردم، که در واقع گاه و بیگاه تجربه می کنم. این تا حدودی برای من عادی شده است و من افراد زیادی را می شناسم که احساس بسیار مشابهی دارند، یا اگر هیچ چیز دیگری احساس می کنند به طور اتفاقی چیزی شبیه به مضحک زندگی می شود.
من فکر می کنم آقای آنو (بعد از اینکه مطالب زیادی در مورد او و کارهایش خواندم، به سادگی منتظر چیزهایی هستم)، در حالی که سریال را می ساخت، هنوز نمی دانست چگونه در زندگی او اتفاق بیفتد. او می داند که نزدیک شدن به افراد، ایجاد همراهی، ایجاد معاشرت با دیگران است. درباره خندیدن، در مورد تلاش برای فکر نکردن به اینکه چقدر زندگی دیوانه کننده است. که در نهایت، به عنوان شینجی، صرف نظر از این که فکر می کند دیگر نیازی به زندگی ندارد، چیزی در درون او وجود دارد، یک روح کوچک، که دیدگاه او را تغییر می دهد. من فکر می کنم آنو این را می داند، با این حال می تواند دوست نداشته باشد که آن را جوان کند، با زندگی در این مسیرها، چیزی که برای افراد دلسرد اتفاق می افتد.
و در نهایت، سریال در مغز یک فرد دلسرد اتفاق می افتد. . این در مورد ناامیدی است. به طور مستمر و هر زمان. شینجی را بگیرید، پدرش، آسوکا، میساتو را ببرید...شما شخصیت های دلسرد و گم شده را در همه جا خواهید دید. معضل جوجه تیغی را در نظر بگیرید. این یک مدل ایده آل برای محیط، برای ذهن بیشتر از سری است. این اساساً ذهنیت سریال است. (علاوه بر این، بدیهی است که شوپنهاور خود خوشحالترین منطقدان دنیا نبود.)
چیزی که میخواهم در اینجا بگویم این است که فکر میکنم ما چنین سریالهای تلویزیونی را میخواهیم. ما سریالهایی میخواهیم که خارج از توانایی ما برای درک تلویزیون باشد و از درک عادی زندگی و نوع بشر عبور کند. من واقعا برای ساخته شده توسط آقای Anno ارزش قائل هستم. من بسیار سپاسگزارم، که او به اندازه کافی شجاع بود تا NGE را "انتشار" کند و هر آنچه را که لازم بود با صدای بلند بیان می کرد، موضوعاتی را که در مورد آنها فکر می کرد و به آنها فکر می کرد منتقل می کرد.
این نمایشی است برای همه، به جز این به خصوص برای شینجی های بیرون وجود دارد. برای بدبختها، آنهایی که نمیتوانند جلوی چرخیدن در ذهنشان را بگیرند، برای افرادی که احساس عصبی بودن میکنند، در دنیایی که ما واقعاً نمیدانیم چه اتفاقی میافتد، احساس مهجور و گمشده میکنند. برای درونگراها.
و فکر میکنم - به غیر از موضوعات فلسفی و ذهنی که به آنها اشاره کردم - NGE هنوز یک نمایش فوقالعاده بسیار ارائهشده، با صحنههای جنگی خارقالعاده، دراماتورژی فوقالعاده و با بسیاری از موضوعات پیچیده است. شخصیت هایی ساخته است شخصیتهایی که همه به شیوه خاص خود میجنگند، تلاش میکنند به یکدیگر آسیب نرسانند، تلاش میکنند به خودشان آسیبی نرسد، و در واقع، به سادگی نیاز دارند که میخهای جوجه تیغیشان را بچینند و یکدیگر را در آغوش بگیرند.